پرده هارا کشیده ام
اما
شب به خانه درز کرده است
تکه های یک چراغ شکست،
نه!
ستاره ها به پایم فرو می روند
رد خون را بگیر
از همین شعر می رسی به خیابان
به میدان
به ساعت
که عقربه هایش دقیق لنگ می زنند
می رسی به پای پدر
که گوشتش
راه را برای گلوله باز کرد
استخوانش بست
و پوستش
جای زخم را فراموش کرده است
مثل نام قبلی میدان
نام قبلی شهر
.
.
.
رد خون را بگیر
می رسی به پای پدر
که از گلوله های مانده در تنش
فرار می کند....
صبا کاظمیان
به تماشای باران که می روی
هوا شناسی به اشتباه می افتد
فقط من میدانم
ماه شب های بارانی
چقدر کامل است!
بهرام محمودی
زمستان آمده است
خسته ام
می خوابم
بهار که آمد
پیله ام را می شکافم
تا با پر های خیس
دوباره عاشقت شوم.
جای این
واژه های تکراری
من برایتآوردم....
خواب هایم بوی کافور می دهند
قدیسه هایم را عزل می کنم
من پرم از خستگی خوب بودن
تا ناشیانه حدس زدن هر قبر خالی
هیچ کس سر قبر بی مرده گریه نمی کند
تا من
مرده های زنده را خواب کنم
دلم برای دست های بیرون مانده می سوزد!
امروز حراج کفن است
بوی حلوا می آید....
.
رویا کریمی
اینم یک شعر از شاعر بزرگ و همشهریمون
خیلی جالبه نـــــــــــــــه؟شعر به روش هایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکو
کوچــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک باش و عاشق
که عشق خود میداند
آیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــین بزرگ کردنت را
(نلسون ماندلا)
زمان بازی با خوشه های تاک گذشته
انگور ها شراب شده
حیات مرده
و خانه مان به فروش رفته
تنها دریا مانده
میروم برای گرفتن دستانش..................
شاعر فاطمه همدانیان
دلشوره گرفته ام
به زخم های دلم زیادی نمک زدی
(از سمیه مومن)
آخرین برگ سفرنامه باران این است
که زمین چرکین است..........
(استاد شفیعی کدکنی)
ربیع الاول مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک
سقراط
اینم یک اثر از شاعر بزرگمون نیما یوشیج
یک گلوله وسط پیشانی شعر هایم،
این بار
درست به هدف زدی،
جایی که تا دیروز
امپراطوری تو بود،
اما.........
دستانت به خون خودت آلوده شد
و من
در قرمز ترین وضعیت زندگی ام
دوباره متولد شده ام!
از مهشید رهبری
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان!
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
و نه به حرفی دلی را آلوده!تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت.......
مرحوم حسین پناهی
درون دلم غوغاست اقا
امشب که یلداست
یک دقیقه بیشتر نگاهم کنید
لطفاً
خورشيد را مي دزدم فقط براي تو !
ميگذارم توي جيبم تا فردا بزنم به موهايت
فردا به تو مي گويم چقدر دوستت دارم !
فردا تو مي فهمي
فردا تو هم مرا دوست خواهي داشت ، مي دانم !
آخ ... فردا ! راستي چرا فردا نمي شود؟
اين شب چقدر طول كشيده...
چرا آفتاب نمي شود ؟
يكي نيست بگويد خورشيد كدام گوري رفته ؟
شل سيلور استاين
.: Weblog Themes By Pichak :.